مصائب یک دختر

ساخت وبلاگ
چند روز اون پتو مسافرتی‌ که مامانم برام خریده بود و همش غرغر میکردم که چرا کوچیکه و یه روز بهم گفتن همشون همین اندازن رو مثل کیمونو دور خودم پیچیده بودم و به حالت لمیده فقط فیلم میدیدم و کتاب میخوندم. بالاخره یه روز فکر کردم حالا که خونه نرفتی، درس هم که نمیخونی، داری چه غلطی میکنی؟ فکر کردن من برای مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 155 تاريخ : چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت: 0:19

همیشه بهم میگن ادم شناس خوبی هستم ولی خودم قبول نداشتم تا این که یسری حدسیاتم در مورد یه بحث کاملا درست از اب در اومد. فقط مونده از خوشحالی برم دو طرف بحث رو‌ گیر بیارم بگم من گفتم، من گفتم، دیدی من گفتم البته به خودتون نگفتم ولی من گفتم. فکر میکنم این تنها سد دفاعی منه. با تمام حماقت‌ها و دیوونه با مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت: 0:19

یکی دو هفته‌اس اولین حرفی که بعد از بیدار شدن از خواب میزنیم اینه: سلام وای نمیدونی چی خواب دیدم. خواب‌هایی که خودآگاهت وقتی میخوای یکم بیشتر بخوابی میسازه که اون شیش ساعت خوابیدن قبل رو هم زهرمارت کنه. خواب‌های من واقعی‌تر و منطقی‌ترن. یه بار خواب دیدم من با دو افتادم و همه دوست‌هام با هشت پاس شدن مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت: 0:19

تو دانشکده ما همیشه در خطری و باید رو حالت آماده‌باش باشی وگرنه تمام مشکلات دهان و دندان پیش اومده پای خودته. مثلا یه بار فارغ از دو جهان و طبق معمول در انتظار استاد رو صندلی روبروی بخش لم داده بودیم که یکی از سال‌بالایی‌ها با قیافه گربه شرک اومد سمت ما و گفت: وای بچه‌ها من مریض ندااارررم. در بر خور مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 146 تاريخ : چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت: 0:19

سه شنبه ۹ خرداد ۹۶ امروز از اون روزایی بود که با تموم شدنش میتونم خودمو با دلایل منطقی و کافی بکشم. همیشه برای خودم سوال بود که چی میشه موقع یه نوع اعصاب خوردی خاص گریم میگیره. امروز فهمیدم وقتی نه میتونم طرفو تا جایی که میخوره بزنم، نه فحش بدم، نه داد بزنم و  نه حتی با طرف منطقی حرف بزنم تنها راه خ مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 144 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 3:01

پنجشنبه ۱۱ خرداد ۹۶ امروز کلا اون صحنه از فیلم اخرین سامورایی تو ذهنم بود که تام کروز زیر بارون از یه سامورایی متعصب کتک میخوره و تسلیم نمیشه. چندبار بلند میشه و کتک میخوره تا جایی که که تو اخرین صحنه به نشونه تسلیم نشدن فقط میتونه یه تکون به بدنش بده. امروز من اخرین سامورایی بودم. توی افتاب داغ با مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 132 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 3:01

چندماه گذشته با چندتا ریسک همراه بود که تا الان دارم با پیامد‌هاش دست و پنجه نرم میکنم. درگیری ذهنیش رو دوست دارم و اگر به عقب برگردم باز هم همون تصمیم‌ها رو میگیرم. ندونسته ریسک‌هایی کردم که ورودی‌ راه‌هایی بودن که همیشه میخواستم توشون قدم بردارم. موقع تصمیم‌گیری حمایت خانواده که هیچی حمایت نزدیک‌ت مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 3:01

تقریبا تمام دوست‌هام میدونن من از اول بهار دنبال یه تونیک‌ چهارخونه قرمز سورمه‌ایم و تا همین دیشب برام عکس و ادرس میفرستادن. اینجوری بود که میگفتم ایندفعه دیگه دست‌خالی برنمیگردم و چون تونیک دلخواه رو پیدا نمیکردم یه مانتو دیگه میخریدم. میخواستم یه چیز بخرم که نه خیلی کوتاه باشه نه خیلی بلند، گشاد ن مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 3:01

نمیدونم چقدر تجربه کردین که یه چیز به سمتتون هجوم بیاره. بسته به فازی که تو اون مقطع از زندگی دارین میتونه متفاوت باشه مثلا زمان کنکور در طول روز چهل بار به یه نکته تو مکان های نامربوط میرسیدم. اصلا کلید حل تمام مشکلات زندگیم میشد اون نکته البته با یسری برداشت‌های فلسفی مزخرف که تخصص خودمه. الان فیل مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 3:01

حالا منم میتونم مثل مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هایی که از جنگ جهانی دوم برای نوه‌شون تعریف میکنن از اون لحظه تاریخی‌ای بگم که اسحاق جهانگیری رسما کناره‌گیری کرد. شاید بگین لحظه تاریخی نبود و کاملا پیش بینی میشد اونوقت منم میگم لطفا سکوت رو رعایت کنین:دی تو اون جو و موقعیت حتی اگر یه نفر بلند میشد میگفت ا مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 21:17

جمعه ۲۹ ارديبهشت ۹۶ خیلی عصبانی بودم ولی نمیدونستم چرا. فکر کردم بهتره یه دلیل منطقی برای عصبانیتم پیدا کنم و اخرین اتفاقی رو که ازش راضی نبودم به عنوان دلیل در نظر گرفتم ولی کمکی نکرد چون اینقدر غیرمنطقی بود که اگر کسی به همچین دلیلی از دستم عصبانی میشد بیخیالش میشدم. با این که کسی بهم نگفته وقتی ع مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 170 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 21:17

دندونه چی شد آخر؟ من که اصلا خاطره خوبی از دندونکشی خانوما ندارم! خدا دروغگوارو سنگ میکنه! فرزانی خوبی؟ به دندونه میگفتی محترمانه خودت در بیا :)) بعضی ... کم کم دستت راه میوفته واسه هر دندون چجوری باید نیرو وارد ... وقتی خنده ها دردسرساز میشوند... دروغاتم قشنگه :))) با دستت چیکار کردی؟! مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 149 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 21:17

اونقدر حرف زده بودم که فکر میکردم تا بیست و چهار ساعت توانایی معاشرت با هیچ‌موجود زنده‌ای رو ندارم ولی وقتی رسیدم دوباره شروع کردم به سخنرانی. مرشد یا درویش اشنا برای تمرین کم‌حرفی سراغ ندارین؟+همبازی‌ بچگی‌هام که گاهی وقت‌ها فکر میکردن خواهریم، چندشب پیش ازدواج کرد. تا الان هنوز نفهمیدم چطور یه نفر مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 21:17

چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶ مثل شوالیه‌ها پتو رو ‌دور گردنم پیچیده بودم و تو خونه میچرخیدم. فکر میکردم اگه بتونم برای درمان سرطان هم جوشونده و دمنوش بخورم خیلی خوب میشه. بعد فکر کردم مچ دست چپم شده مثل دوربین عکاسی اون یارو تو ممنتو. اگر تاریخ ارائه یا جشن دانش‌اموختگی دوستم رو هم مثل تمام کارهایی که تو طول مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 21:17

تو عمرم اینقدر عرق نریخته بودم. تو ذهنم بین دوست داشتن و دوست نداشتن رشتم تاب میخوردم که بچه‌ها میومدن و‌ میرفتن و در گوشم‌ میگفتن چکار کنم یا چکار نکنم. با این که خیلی بدم ‌میاد یکی موقع کارکردن باهام حرف بزنه ولی اون لحظه خیلی دوستشون داشتم. یه بیخیالی خاصی دارم که فکر میکنم کار‌ها اسونن ولی همیشه مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 21:17